خلاصه فیلم

بلا همچنان عاشق ادوارد هست تا اینکه آلیس که یکی ازخون آشام هایی است که با خود عهد بسته اند تا از خون انسان ها نخورند تصمیم میگیرد تا بلا را به یک مهمانی خصوصی به مناسبت تولد هجده سالگی اش دعوت کند.همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه بلا انگشت خود را زخمی می کند و خون آشام ها با دیدن خون او تحریک می شوند و بلا برای نجات خود تصمیم به ترک واشنگتن می گیرد.در ابتدا او تمام ارتباطاتش با بیرون را قطع میکند تا اینکه می فهمد که می تواند با دوست دوران کودکی اش یعنی جیکوب زندگی کند.اما چیزهایی برای جیکوب اتفاق می افتد که او نمی تواند آنها را برای بلا توضیح دهد و در نتیجه دوستی آنها رو به سستی می رود و