خلاصه فیلم

دو دوست صمیمی، صالح و متین برای شکار به جنگل میروند. ولی به خاطر حادثه ای که اونجا اتفاق افتاد صالح تیر میخورد و به طور وخیمی زخمی میشود.
صالح دیگر مجبور است با تیکه های گیر کرده ی ساچمه در مغزش زندگی کند. بعد اتفاقاتی که پشت سر گذاشته شد برای بهبود جوانی که از لحاظ روحی بسیار داغون است هم کمک مادی هم کمک معنوی نیاز است. متین حتی اگر به دوستش بگوید که در طول این سختی هرگونه کمکی به او میکند هم باز اوضاع این طور پیش نمیرود. متین نه تنها صالح را تنها میگذراد بلکه بین او و دوست دخترش، شرمین، نیز وارد میشود. متین بعد از مدتی که از نامزد قبلیش، آرزو، جدا میشود با شرمین نامزد میکند. آرزو نمیداند در مقابل آنها و متین چه کند و برای یافتن راه چاره به دیدن صالح و مادرش ترکان میرود. این دیدار باعث میشود ترکان که یک جن گیر است، اقدام به انتقام گرفتن از کسانی که پسرش را به این روز انداختند، بکند.